8 سال بود که حسسسه یه جورابه کهنرُ داشتیم که تو دهنمون بزور چپوندن ، 8 سال کون به کون سیگار روشن کردیم ، 8 سال با رفیقامون دونه دونه دردامونُ شموردیم ، 8 سال فقط به تقویم نگاه میکردیم که بره ، هی بره.... تو یه روز هرچی تو این 8 سال بود مثل لقمه ایی که داره خفت میکنه غورتش دادیم رفت پایین ، تو اون یه روز هرغمی داشتیمُ فراموش کردیم ، فقط به این امید که این روز ادامه داشته باشه...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
نظر شما برای بالا بردن کیفیت محصولاتمان